رابطة الحوار الدیني للوحدة

صفحه اصلی

تماس با ما

حساب کاربری

درباره ما

زبان عربی

جمال

بدون دیدگاه

نویسنده: شهلا پناهی
ناشر: سوره مهر
زبان: فارسی
قطع و نوع جلد: رقعی شومیز
تعداد صفحات: 372

۲.۹۰۰.۰۰۰ریال

توضیحات

بعد از ورود به اهواز، باتوجه به طول راه تشیيع پيكر شهدا و روشن‌تر شدن هويتشان (به لحاظ جواب نهايی آزمايش دى‌ان‌اى)، تصميم گرفتيم پرچم روى تابوت‌ها را مرتب‌تر كنيم. طاقه‌هاى جديد پرچم عراق را باز كرديم و با احترام روى تابوت شهدا كشيديم. هرچند كه ته دلمان اطمينان داشتيم داخل هر كدام خون مجاهدان ايرانى و عراقى به هم آميخته شده و قطعاً مزار هر كدام از اين شهدا زيارتگاه همۀ شهداى حادثۀ تروريستى فرودگاه بغداد خواهد بود. بعد، با ماژيک قرمز رنگى روى تک‌تک تابوت‌ها اسامى شهدا را نوشتيم. به تابوت حاج ابومهدى كه رسيدم، زانوهايم توان ايستادن نداشت. روى زمين كنار حاجى نشستم. نفسم بالا نمى‌آمد. دستم مى‌لرزيد. هر كارى مى‌كردم، با دلم كنار نمى‌آمدم كه اين لحظه‌ها آخرين لحظه‌هاى همراهى من با حاج ابومهدى است.
يادآورى روزهایى كه، به بهانۀ شانه‌زدن، روى موها و محاسن سفيد حاجى دست مى‌كشيدم داشت بخشى از وجودم را ذوب مى‌كرد. زير لب گفتم: «ألسَلامُ عَلَى الشیبِ الْخَضيبِ، السَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ، السَّلام عَلَى الْمُزمّلِ بِالدِّمآءِ» و اشک تمام صورتم را فراگرفته بود.

گزیده ای از کتاب جمال:
تو بيروت به فعاليتم ادامه دادم. اخبار حزب الدعوه رو تو عراق و كويت دنبال مى‌كردم. يه بار تو اين مرور اخبار، در صفحۀ اول روزنامۀ وطن عكس تعدادى از مبارزان و مجاهداى حزب الدعوه رو ديدم كه بهشون مظنون بودن و تحت تعقيب. دوربين كه خاموش شد، پيرمرد، كمى آرام، انگار كه نبايد كسى حرفش را مى‌شنيد، به سيّد امير گفت: «ابومهدى المهندس رو كه حتماً مى‌شناسى؟» سيد امير گفت: «بله.» – عكسش بين اعضاى حزب الدعوه روى جلد روزنامه بود. البته چون از روى اطلاعات گذرنامه نوشته بودن، اسم اصلى‌ش، يعنى جمال جعفر ابراهيم، زير عكسش نوشته شده بود.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “جمال”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *