توضیحات
زندگی سراسر عاشقانه و پرمشقت و پرمحدودیت شهید فخری زاده به روایت همسر. در این بین، خاطراتی از نوجوانی و جوانی شهید در خانواده پدری نیز مطرح می شود و ما را با زوایای مختلف و جامع این شهید عزیز آشنا می کند.
گزیده ای از کتاب شنبه آرام؟:
تنم پر از ترکش حاصل از انفجار وانت بود. درد در تمام بدنم موج می زد؛ ولی همه حواسم پیش محسن بود. محسن را در آغوش گرفته بودم. خون از کمرش جاری شده و کف آسفالت پهن شده بود. صحنه کربلا بود. پای برهنه بودم و التماس می کردم کسی به فریاد ما برسد. دور و برم کسی نبود. خدایا، من با این غربت چه کنم. خدایا، به غریبی دختر علی، به غریبی من رحم کن. هر لحظه احساس می کردم قلبم از حرکت می ایستد.

نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.